عشق ریاضی
باز هم خواب ریاضی دیده ام
خواب خط های موازی دیده ام
خواب دیدم خوانده ام ایگرگ زگوند
خنجر دیفرانسیلم گشته کند
دست و پای بازه ها را بسته ام
از کمند منحنی وارسته ام
شیب هر خط را به تندی می دوم
گوش هر ایگرگ پریم را می جوم
گاه در زندان قدر مطلقم
گاه اسیر زلف حد و مشتقم
گاه خط هارا موازی می کنم
با توان ها نقطه بازی می کنم
لشکر تمرین دارم بی شمار
تیغی از فرمول دارم در کنار
ناگهان دیدم توابع مردند
پاره خط ها، نقطه ها، پژمردند
در ریاضی بحث انتگرال نیست
صحبت از تبدیل و رادیکال نیست
...
هیچ کس را زین مصیبت غم نبود
آری آری خواب افسون می کند
عقده ها از سینه بیرون می کند
مردم از این ایکس و ایگرگ داد، داد
روزها بی ریاضی یاد باد.